دانلود آهنگ تندباد حادثه از داریوش چهارزانو روی تخت نشست:نخیرشم امروز فرق داشت، تازشم من زیاد گریه نکردم. برو ببین بقیه دخترا هر روز گریه میکنن. چقدر شبیه دختر بچه های تخس شده بود، دلم میخواست : راست میگی شما خانوم بزرگی برای خودت شدی، مثلا شوهر کردی، مثلا دیگه خانوم شدی، پس کمتر باید گریه بکنی. از اشاره ی مستقیمم صورتش قرمز شد. دلم میخواست لپای قرمزشو گاز بگیرم. بالشتشو به سمتم پرتاب کرد، خنده ی بلندی کردمو از روی تخت بلند شدم. چندقدم عقب رفتم: دیگه دوست ندارم گریه هاتو ببینم. دلم میخواد هیچوقت گریه نکنی. عقب عقب رفتم، نگاهمو از چشمای گشاد شده ی مریم گرفتمو از اتاق خارج شدم. مریم چندباری پلک زدم تا مطمئن بشم اشتباه نمیبینم، واقعا خود آریا بود؟ این همه تغییر ممکنه؟. حس خوبی داشتم، با وجود تموم ناراحتی که بابت حرفهای پشت سرم داشتم اما حسم خوب بود. نمیدونستم این حس خوب ناشی از صحبتم با آقاجونم بود یا تغییری که توی رفتار آریا میدیدم. تنها دلخوریم، تنها ناراحتیم بابت مامان بود، میدونستم ازم دلگیر شده، بهش حق میدادم. خیلی وقت بود که باهاشون تماس نگرفته بودم، خیلی وقت بود که باهاش حرف نزده بودم. خودمو روی بالشتم پرت کردم، بی اراده نگاهم به طرف در و اتاق آریا برگشت، و بی اراده تر لبخند زدم. چشمامو بستم تا دیگه به اون سمت نگاه نکنم. نفس عمیقی کشیدمو به پهلو خوابیدم. میدونستم برای اینکه مامانو از دلخوری دربیارم، باید کلی منت بکشم. ****** از اون شب، از شبی که آریا به صورت خودجوش، منو از تحریم درآورد، یه ماهی میگذشت. اواخر بهمن بودیمو نزدیک هشت ماه از ازدواجمون میگذشت. هشت ماهی که گاهی برام خیلی عذاب آور بودو هر ساعتش بیشتر از یکسال طول میکشید و گاهی آرومو بدون دغدغه. آریا تغییر کرده بود، هر روز متفاوت از روز قبلش میشد، یه روز با محبت به من نگاه میکرد و روز بعد تموم تلاششو میکرد تا نگاهش بهم نیفته. یه روز کاملا خوش اخلاقو اجتماعی، یه روز بدعنق و گوشه گیر. انگار با خودش سرجنگ داشت. این تغییراتی که توی رفتار آریا صورت میگرفت، منو به فکر وا میداشت، چرا اینطور رفتار میکرد؟ چرا گاهی با من مهربون بودو گاهی عصبی به نظر میرسید.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها