دانلود آهنگ شیرین شیرین از داریوش چند پله پایین اومدم، متوجه نگاه سنگین آریا وچشمای کنجکاو آرتا به روی خودم بودم، چادر مشکیمو جمعتر کردم، کاش صبر کرده بودم و با پری و زیبا پایین میومدم. از این همه در معرض توجه بودن معذب شدم. با دیدن فرشته های کوچیکی که از پایین پله ها چشم به من دوخته بودن، تموم خجالتم دود شد رفت هوا، حضور بقیه رو فراموش کردم، پله های باقی مونده رو به طرف پایین دویدم، چقدر ناز و خوشگل بودن. کنارشون زانو زدم، دختر کوچولوی تپلو بغل کردمو به خودم فشردمش: چیقد شما نانایی، دلم میخواد بخولمت. اسمت چیه خوشگل خانوم؟ نازی توی صداش انداخت: مهگل. دلم میخواست گازش بگیرم، صدای برادرش سرمو به سمتش برگردوند: خاله، آبجیمو ول کن. نگاهی به اخمهای تو همش کردم، خنده ای کردم، مهگلو نشون دادم:آقا کوچولو اینو میگی؟ نمیخوام مال خودمه، میخوام بخورمش. تلاش کرد مهگلو از بغلم بیرون بکشه، اجازه دادم تا به خواستش برسه، با غرور گفت: من هفت سالمه. بابام میگه من مرد شدم، شما بهم میگین کوچولوئم؟ دلم رفت برای مرد گفتنش، یه بوسه ی سریع روی گونش گذاشتم: ببخشید مرد بزرگ، نمیدونستم شما اینقدر بزرگ شدین. مهبد با دست لپشو پاک کرد. غرورش منو به یاد کسی مینداخت که نسبت خیلی نزدیکی باهام داشت. از گوشه چشمم دیدم برادر آریا رو، دیدم آرتایی رو که آریا از مردونگی هاش، از برادریهاش، تعریف کرده بود. دیدم برادری رو که با وجود شباهت زیادش با آریا، با وجود تفاوت سنی هفت ساله اش با آریا و با وجود اینکه سنش کمتر از چهل سال بود، تارهای سفید زیادی لابلای موهاش دیده میشد. چی اینقدر پیرش کرده بود؟ غم از دست دادن زنش، همسرش، عشقش؟ یا تنها بزرگ کردن این بچه ها؟ از بی حواسیم شرمنده شدم. از اینکه مثل همیشه، بچه ها رو به بزرگترها مقدم میداشتم، شرمنده شدم. تلاش کردم تا جمله ای برای خوش آمدگویی پیدا کنم: سلام، بی ادبی منو ببخشید، با دیدن بچه ها آداب معاشرتو فراموش میکنم. چقدر لحن حرف زدنش شبیه آریا بود اما با محبت تر: سلام، راحت باشین. آریا


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها