دانلود آهنگ شام مهتاب از داریوش نگاه تیزبین آرتا روی مریم میرفت و برمیگشت، تموم حرکات مریمو زیر نظر داشت. با دقت گوش میداد حرفایی که بین مریمو بچه ها ردوبدل میشد. وقتی که خوب مریمو آنالیز کرد، وقتی خوب مریمو سبک سنگین کرد چشمای پرسشگرشو به سمت من برگردوند: خب؟ مثل گناهکارا به تقلا افتادم برای رهایی از بازجویی: اسمش مریمه، چندماهی میشه که باهاش ازدواج کردم. ابرویی بالا انداختو دوباره نگاه برگردوند به سمت مریمی که با لبخند گشادش به مهبد نگاه میکرد، اخم درهم کردم از اینکه مریم اینقدر سخاوتمند لبخندشو به مهبدو مهگل میبخشه. و اخمم غلیظتر شد وقتی نگاه آرتا دقیقا به روی همون لبخند مونده بود. برای جلب توجه آرتا به خودم، گفتم: چه خبرا داداش؟ چی شد هوس کردی یه سری به ما بزنی؟ آرتا با حالت خاصی نگاهم کردو گفت: سلامتی. یه مدت بود احساس خستگی میکردم، بخاطر همین اومدم اینجا آب و هوا عوض کردم. نگاهم به مریمی بود که تند تند به بهونه های مختلف، مهگلو مهبدو میبوسید، نمیدونم چرا نسبت به برادرزاده هام احساس حسادت میکردم. چشم که برگردوندم نگاه تیزبین آرتا غافلگیرم کرد، یکم توی مبل جابجا شدم: خوب کاری کردی، اینجوری بچه ها هم از تنهایی در میان. آرتا مستقیم به مریم نگاه کرد: آره بخصوص که الان یه هم بازی جدید پیدا کردن. دستام مشت شد بخاطر نگاه مستقیم برادرم به زنم. آرتا رو هیچ وقت چشم چرون ندیده بودم، همین حرصمو بیشتر کرد. پری و زیبا بلاخره نمایان شدن، درحالی که خودشونو با انواع لوازم آرایش خفه کرده بودن، نگاهم بی اختیار به سمت صورت ساده و بی آلایش مریم کشیده شد. زیبا پیش دستی کرد توی اظهار وجود: سلام آرتا خان خوش اومدین. آرتا با بدخلقی جواب داد: ممنون. چرا حس کردم بین لحن آرتا با مریم و زیبا تفاوت فاحش وجود داشت؟ و چرا این تفاوت غیرت منو قلقلک میداد؟ پری به پایین پله ها رسیده بود: آرتا خان سلام، ببخشید دیر فهمیدیم شما رسیدین،وگرنه زودتر خدمتتون میرسیدیم. آرتا نگاهشو به من دوخت، با غضب نگاهم میکرد: خواهش میکنم.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها